سلام علی هستم 26 سالمه .
داستان مشکل من از اینجا شروع میشه که من با دختر خانومی در فضای مجازی به طور اتفاقی اشنا شدیم و بعد از مدتی که برای هم کمانت می گذاشتیم .کم کم رابطه ی مجازیمون رفت به سمت اشنایت از نزدیک و دیدن هم. این رابطمه به خوبی بین ما داشت پیش می رفت جوری که هر دو طرف قلبن احساس قوی به هم داشتیم(من که این طور بودم و هنوز هم این حسو دارم )و تا جایی که که حتی همدیگرو به خانوادهامون معرفی کرده بودیم و خانواده هر دو طرف در جریان بودن و حتی من خودم با پدرایشون صحبت کرده بودم. رابطمون در درجه اول یک رابطه دوستی بود که به مرور زمان داشت تبدیل می شد به گزینه ازدواج .
این شرح بالا خلاصه از رابطه خوبمون بود که هیچ مشکلی نبود بینمون تا :
1. تقریبا 1 ماه پیش منو از اینستاش بیرون کرد به بهانه اینکه مامانم اینا می بینن و فامیلامون هستن و زیاد من به این موضوع حساس نشدم که حتمی من باید تو صفحت باشم و گذشتم .و رابطمون همچنان خوب و خوب تر میشدو بدون مشکل.
2. سره گاراگاه بازیه نامزد دوستم که خیلی برام عزیزه با ایدی فیک این خانم رو اد میکنه وخلاصه بعد از سه ماه می بینه چند تا عکس با یه پسر دیگه گذاشته تو پیجش. و از کلمات عشقم و از این جور کلمات برای هم استفاده می کردن .در شرایط که اون تایم این خانم با من هم در ارتباط بود و حتی سر تولدم منو غافل گیر کردو کادو گرفت. بود و نسبت به من احساسشو بیان میکرد .
3. حالا یه هفته که نامزد دوستم ماجرا رو برای من و نامزدش تعریف میکنه . که این چنین چیزی هست .من که اصلا. تو کتم نمی رفت این داستانو . تا عکسا رو ندیدم باورم نشد.. ولی بعد دیدن عکسا چون خیلی دختره رو دوست دارم خیلی بد به هم ریختم .تا 2 شب پیش بدون که چیزی بهش بگم با هم قرار گذاشتیم .
4. قبل از قرار بدون اینکه نه دوست دخترم نه اون اقا که باش عکس داشت موضوع رو بدونن که من در جریانم شماره پسره از طریق یکی از دوستاش پیدا میکنم و قبل دیدن دختره به این اقا زنگ میزنم و موضوع رو باش بیان میکنم که چنین رابطه ما داشتیم. که از طریقی متوجه رابطه داشت این خانم با شما شدم (که کلیات صحبتای این اقا رو پایین توضیح میدم)بعدش بدون این که فاصله زمانی به وجود بیاد که این دو را هم حرف بزنن من با این خانم ملاقات کردمو سر قرار موضوع باش بیان کردم وبدون اینکه از قبل بدونه که من از رابطشون با اون اقا و صحبتی که بین ما رخ داده .باش نشستم موضوع بیان کردم که چرا هم به ایشون می. گفتی تو مجازی عشقم و از این جور حرفا و چرا تو واقعیت این حس به من دادی که حست به من واقعیه هست؟ ولی چون شوکه شده بود نتونست چیزی زیادی بم بگه .
4.1 تنها چیزی که گفت و قبلا هم بم گفته بود این بود که یه خواستگار داشته 8 ماه با هم بودن و خانوادگی رفتو امد داشتن و خواستگاره خیلی به این خاننم میگفت دوستش داری که این خانم وابسته شده بود ولی بعد از 8 ماه به دیلیل مخالفت خانواده این خانم که با شرایط فرهنگی خانوادگی طرف مشکل داشتن .این نامزدی تموم میکنن. و بعد پسره زود میره با یکی دیگه ازدواج میکنه . و این خانم هم که به ایشون وابسته شده و از طرفی نتونستن به هم برسن و از ازدواج پسره با خبر میشه .به گفته خودش دو سال تنها می شه و یه حالت افسردگی میگیره (این داستان تو سن 23 ساگی این خانم بوده) و به خاطر همین بعد از دو سال تنهایی با اقای سوم که عکساشو تو صفحش گذاشته اشنا میشه و حالت یه اشنایی برای یه خواستگاری مدرن اینا یه مدتی با هم در ارتباط بودن . تا جایی که بخاطر شرایط این خانم ( چیزی که پسره تلفنی گفت به من که نمی یومد بیرون بام و سرسنگین که رابطه جنسی بینشون رخ نده و چون پسرا یه عده زیادشون دنبال بیرون رفتن و داشتن رابطه هستن این اقا با این خانم برای دو سه ماه رابطشون قطع میشه)
4.2_ بعد از قطع رابطشون و گذشت دو سه ماه با من اشنا میشه . حالا رعد از گذشت سه. 4 ماه که ما با هم بودیم سرکله پسره پیدا میشه که من تو رو دوست دارم تو به من فرصت ندادی خودمو ثابت کنم بهتو . خیلی اسرار میکنه که این خانم انگار یه فرصت میده که با هم یه ملاقات همراه یه زوج که از ارتباط گذشته اینا با خبر بودن انجام بشه و کم کم در این حال که با من بودن ایشون ره صورت قرار ها اکیپی ملاقات داشته با اون اقا.
5 _چیزی که من شب اخر ازش پرسیدم که چرا این کارو کردی به دو نفر ابراز علاقه می کردی .همون داستان خاستگار و تنهایی و افسردگی که دچار شده بود میکشه وسط و چون هر دو نفرمون(من و همون اقا که عکس داشتن را هم)نسبت به هش علاقه داشتیم و داریم و دنبال ازدواج بودیم .این خانم هر دو ما رو با زبون و با ترس از اینکه نکنه اگه با یکمون باشه همون داستان خاستگار براش پیش بیاد و دوباره دچار افسردگی و تنهایی بشه هر دو ما این فرصتو داده رود که خودمونو اثبات کنیم و خود دختره شناختی بهتر بمون به دست بیاره داشته بود که اگه یکیمون رفت و از اونجا که هدف هر سه ما ازدواج بود حداقل شاید یکیمونو داشته باشه کنارش.
6 . یه خلاصه از شخصیت این خانم بگم که واقعا دختر پاکی بود که دنبال رابطه کثیف و دنبال پول یا. دنبال اینکه تریپ این از اون بهتر هست .این جور ادمی نبود و واقعا ادم ساده و خوبی بود .که همین اخلاقش هر دو ما پسرا برای ازدواج با ایشون مسممتر می کرد.
7 . حالا مشکل اینجاست من ایشونو دوست دارم و به ایشون یه فرصت فکر کردن بهش دادم . و با توجه صحبتی که بین من و پسره رخ داده خود پسره هم میگفت که حس دختره به من قوی تره و منو بیشتر دوست داره .و خودم هم تین حسو دارم نسبت به دتره دارم . میخواستم ازتون کمک بگیرم
7.1 که اول باید چه برخوردی با این شرایط کنم چون واقعا نسبت به علاقه که بش داشتم این حرکتش برام یکم بد درکه
7.2 نظرتون درباره دلیل دختره که. چرا رابطشو از من پنهون کرده بود و با توجه به اینکه اون یکی پسر میدونست و فهمیده بودن که با من در ارتباط هست و با هم داشتن ادامه میدادن .چی هست راهنماییم کنیدد چه کار کنم تو این شرایط ؟
7.3 به نظرتون فرصت دادن به این خانم برای فکر کردن و تصمیم گیری برای برگشت با من و. بعد اعتماد سازی دوباره کار درستی هست؟چون. من خودم علاقه زیادی به این خانم دارم .به نظرتون کارم درسته تو اینده به مشکل نمیخوریم به خاطر این داستانی که رخ داده ؟ ممنون میشم هر راهنماایی کار امدی که می تونید کنید واقعا 3 روزه زندگی درست حسابی ندارم.
ببخشید که طولانی شدش.